رميده نمي دانم چه مي خواهم خدا يابه دنبال چه مي گردم شب و روزچه مي جويد نگاه خسته من چرا افسرده است اين قلب پر سوزز جمع آشنايان ميگريزم به كنجي مي خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تيرگي هابه بيمار دل خود مي دهم گوش گريزانم از اين مردم كه با من به ظاهر همدم ويكرنگ هستندولي در باطن از فرط حقارت بدامانم دو صد پيرايه بستنداز اين مردم كه تا شعرم شنيدندبرويم چون گلي خوشبو شكفتندولي آن دم كه در خلوت نشستندمرا ديوانه اي بد نام گفتنددل من اي دل ديوانه من كه مي سوزي از اين بيگانگي هامكن ديگر ز دست غير فريادخدا را بس كن اين ديوانگي ها+
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: یک شنبه 12 / 7 / 1392برچسب:کتیج تارنگارحامدرئیسی,کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب